تدریس عاشقانهp2

ژانر:هیجانی،عاشقانه،ایرانی،اجباری
.چند نفر دورم صدامو شنیدن و ریز خندیدن. آقای استاد ھم اخماش شدیدتر شد
زیر نگاه سنگین ھمھ از کلاس بیرون رفتم!ما رو بگو یھ ساعت راجع کی خیالبافی میکردیم. بمیرم بھتره تا
اینکھ نیمھ ی گمشدم تو باشی
* * *
تا قبل از اینکھ پسر از فرنگ .کلید انداختم و وارد شدم.با حسرت نگاھی بھ طبقھ ی پایین خونھ مون انداختم
.برگشتھی عمھ بیاد این طبقھ تمام و کمال مال من بود حالا حتی تختمم تصاحب پسر عوضیش شده بود
با خستگی مقنعھمو در آوردم. آخ چی میشد اگھ روی تخت خودم میخوابیدم؟
.اون طوری کھ آمار داشتم پسر تحفھ ی عمھ اکثر شبا نمیاد.یا اگرم بیاد آخر وقت بیاد
...با وسوسھ ی شیطانی کھ شدم در طبقھ ی پایین و باز کردم و رفتم داخل
.خونھ ی عزیزم نمیدونی دلم چھ قدر برات تنگ شده بود
کولر و روشن کردم و بھ عادت ھمیشھ لباسام و از تنم کندم و پریدم روی تخت و ملافھ رو روی خودم کشیدم و
از اونجایی کھ توی فامیل بھ خرس قطبی معروف بودم بیخیال غم دنیا چشمامو بستم
* *
با حس تکون خوردن تنم غرق خواب گفتم
ھممم_
صدای مردونھ ی غریبھ ای رو نزدیک بھ خودم شنیدم
.اگھ دلتون میخواد بیدار شید_
چشمام گرد شد و مثل برق نشستم.با دیدن یھ مرد غریبھ با بالاتنھی برھنھ ی خیس چشمامو بستم و گفتم
کافری تو... حجاب تو رعایت کن_
صدای حیرت زدهی مردونھ ش توی گوشم پیچید
تو اینجا چیکار میکنی؟_
.چشمامو باز کردم. اما بھ جای اون چشمم بھ سر و وضع خودم افتاد و خشکم زد