تدریس عاشقانهp6

Diana;) Diana;) Diana;) · 1401/11/28 14:09 · خواندن 1 دقیقه

ژانر:عاشقانه،اجباری،هیجانی،ایرانی

جنبھ ی شوخیم نداشت. اخم کرد و گفت
.دانشجویی کھ حدشو ندونھ حقش اینھ کھ بیرون کلاس بشینھ_
حرصی بلند شدم و گفتم
.خوبھ یھ ھفتھ ھم نمیشھ استاد شدی و این طوری جو گرفتت_
پوزخندی زد.نزدیکم اومد و آروم گفت
من چھار سال توی آمریکا تدریس میکردم خانوم کوچولو.آدم نباید انقدرم راجع پسر عمش بدونھ؟_
با اینکھ ضایع شده بودم اما از رو نرفتم
.آخھ مھم نبودی کھ بخوام راجع بھت تحقیق کنم_
اخم بین ابروھاش نشست و گفت
.اما من آوازه ی خرابکاریھات ھمش بھ گوشم میرسید دختر دایی_
رنگم پرید. تا خواستم حرف بزنم گفت
.برو سر کلاس. ردیف اولم میشینی.یھ کلمھ حرفم نشنوم ازت_
.قیافھ ی مظلومی بھ خودم گرفتم و وارد کلاس شدم اما کور خونده بود
...من و ردیف اول؟عمرا
.آخرین ردیف کنار رفیقای اراذلم نشستم و بھ چشم غره ای کھ آرمان بھم رفت بی اعتنایی کردم
من حال تو رو میگیرم استاد تازه وارد. بھ خاطر تو خونھ مو از دست دادم،آبروم توی کلاس رفت...بابام باھام
قھر کرد.کلی اشک ریختم.تازه اگھ بخوام دفتر قدیمی رو باز کنم کلی از مادرت حرف شنیدم... فکر کردی انتقام
.اینا رو نمیگیرم ازت؟میگیرم... بدم میگیرم
.یھ کاغذ کوچولو و تف زدم و توی لولھ ی خودکار فرو بردم
!بین دو لبم گذاشتم و پشت گردن آرمان و نشونھ گرفتم و... شلیک
.دستشو روی گردنش گذاشت و برگشت!طفلی حتی نفھمید از کجا خورد
.ریز خندیدم و برای دومین بار کارم و تکرار کردم. این باز دقیق پشت گردنش خورد و افتاد توی یقھ ش
با حرص برگشت و چشمش کھ بھ خنده ی من افتاد فھمید این آتیشا از گور من بلند میشھ. بر خلاف تصورم